یکی یه دونه باباش، محمدمهدی عزیزمونیکی یه دونه باباش، محمدمهدی عزیزمون، تا این لحظه: 19 سال و 11 ماه سن داره

یکی یه دونس پسر خونس

محمدمهدی جومونگ می شود

چند روز پیش متوجه قندعسل شدم که داره به طور مرموزانه ای یه کارایی انجام میده اولش که از تو کشو یه تیکه پارچه ورداشت بعد چسب مایع و قیچی رو از رو میز ورداشت دونه های تسبیحی که پاره شده بود رو ورداشت هر چی هم ازش سوال می کردم که این چیزا برا چیته میگفت می خوام شما رو سوپرایز کنم...خودتون بعدا می بینید که یه هو با یه تیکه پارچه که به پیشونیش و یه تیکه پارچه که به کمرش (مثلاسربند و کمربند بود) ظاهر شد گفتم این کارا چیه دیگه...     برگشته میگه: متوجه تغییرات من نشدید؟؟ من... نه این پارچه ها مثلا چه تغییری در تو ایجاد کرده؟؟ جواب داد: مگه فیلم جومونگ رو ندیدید که جومونگ یه سربند و کمربند د...
25 مهر 1391

حرف دل ...

                            آیا دروغ ارزش رنجوندن بهترین دوستایی رو که داریم ، رو داره؟؟؟؟؟! خیلی اوقات وقتی روبروی آئینه وایمیسم و زل می زنم به خودم و میگم با اطرافیانی که باهاشون در ارتباطی چقدر صادقی و چقد اونا رو از ته دل دوست داری؟ شاید بعضی وقتا خیلی زود ذهنمو    منحرف می کنم به چیزای دیگه که جواب وجدانمو ندم اما بیشتر وقتا نمی تونم و به خودم میگم با    خودت صادق باش و از زیر نگاه وجدانت فرار نکن! نمی خوام بگم تاحالا دروغ نگفتم و همیشه صادق بودم توی زندگی...... ...
20 مهر 1391

قند عسلمون رفت کلاس سوم

امروز صبح ساعت ٧ ، محمدمهدی از خواب بیدار شد و بعد از مسواک و خوردن صبحانه رأس ساعت ٣٠/٧همراه بابایی راهی مدرسه شد اینم چند تا عکس از لحظه خروج از منزل        خدا پشت و پناهت باشه عزیزممممم ...
13 مهر 1391

این روزای قند عسل

سلااااااام این روزا، محمدمهدی ، همین که از مدرسه بر می گرده بعد از شستن دست و صورتش یک راست میاد سر سفره و ناهارش رو می خوره  و بعد به اسرار خودش شروع به انجام تکالیفش میکنه خدا خیر بده معلمشونو که حسابی بهشون تکلیف میده  بعدش کمی استراحت میکنه و کمی برنامه فرداش رو مرو می کنه و بعد هم میشنه پای کارتون و بازی و .... اینم از این روزای قند عسلمون قند عسلم ...
8 مهر 1391
1